My dear prison officer
By Negar Rezvani
Published 12 February 2021
English translations provided by Saba Vasefi
English:
It’s the two thousand three hundred and fourteenth day
that you're the prison officer and I'm still
your prisoner
My dear prison officer
your boots
have lacerated my house arrest’s throat.
My room nauseated from anxiety,
when is your inspection going to end?
The pain which suffers in my skull
I retained between the darkness of my two knees.
From my eyes’ memory
wandering is dripping
on my deadened note
which is my only wealth.
The more you harrow my wounds
I weep less
and instead I ensconce my head
on the fence’s chest
I lean on light
that is my only liberator.
Her stealthy sparkles
come through all the locks
to see me.
They lie on my wrist
sleeping fingers wake up
before the news broadcasts
my lungs bleeding from phosphate
I stamp my testimonies
at this script
One day
you remember my eyes
how they hunt the sunrise.
Persian:
زندانبان عزیزم
نگار رضوانی
ترجمه : صبا واصفی
دو هزار و سیصد و چهلمین روزی است
که تو زندانبان و من هنوز
زندانی توام
زندانبان عزیزم
چکمه هات
گلوی حصر خانگی ام را پاره کرده
اتاقم از اضطراب بالا می آورد
پس تفتیش های تو کی تمام می شود؟
دردی که در جمجمه ام رنج می برد
را میان تاریکی دو زانو گرفته
از حافظه چشم هایم
ویلانی می چکد
روی کاغذ بی جانم
که تنها دارایی من است
هر چه بیشتر زخم های مرا می کنی
کم تر گریه می کنم
و به جایش سرم را روی سینه فنس ها میگذارم
تکیه می کنم به نور
که تنها رهایی بخش من است
پرتو هایش به دیدنم می آیند
مخفیانه از لای قفل ها
روی دستانم دراز کشیده
انگشت های خواب رفته ام بیدار می شود
تا پیش از انتشار خبر خونریزی شش هایم
از گرد فسفات
شهادتم را در این خط مهر و موم کنم
روزی چشم هایم را به یاد می آوری
که چگونه طلوع خورشید را شکار کرد