Poems
-
[This is a trail of blood along the alley]
By Kamila Kaihanاین رد پای خون است از امتداد کوچه
شب می زند شبیخون بر قلب شاد کوچه
در من زن اسیری با"بادهای شرقی"
دریا شده است، لبریز از انجماد کوچ -
Lost Dream Peace
By Atifa Mohediصلح رویایی گم شده
درین وطن سخن ازجنگ و تفنگ است
درین وطن ظلم وستم بی درنگ است -
-
[I am a woman, the same melancholy of beliefs!]
By Razia Sharanمن زنم، همان سودا زده ی باور ها!
نه! پرندهای شاید باشم قبل از رسیدن ابرهای سیاه!
آشیانهام قلب آسمان است
بین رنگینکمان و آواز پرندگان! -
[Kabul could be the beginning of every word.]
By Zahra Mandgarکابل شروع هر سخن میبود شاید که
کابل رفیقِ جان من میبود شاید که
در کوچه هایش عاشقی همواره جریان داشت -
Girl of homeland
By AnonymousI am girl of homeland and my homeland is Afghanistan
Like a wave in the sea, dust in the desert
My birthday was not so happy
Not like the neighbor's kid had a night party -
I have seen it with my own eyes
By Hanifa Tahir Mohammadiبه چشم سر دیده ام
غربت سرخ انار را
برشاخه های نحیف درختان قندهاری -
Woman
By Nazanin Talashزن
منم زن با تمام غصه هایم
رسد تا آسمان روزی صدایم
وزین جغرافیایی تاریک تان -
Endless wars
By Raihanna Hessanدر میان شهر وحشت خیلی انسان کشته شد
یا درون خانهاش، یا در خیابان کشته شد
انتظار دیدنِ بیمارِ خود را میکشید -
[Homeland! Your spring will be glorious again]
By Frishta Yousofiوطن دوباره بهارت شکوهمند شود
همه به دیدن روی ات علاقمند شود
وطن مسافر خوب ات دوباره برگردد
دوباره پرچم خوب ات اگر بلند گردد -
[I am a girl from liberal ancestry]
By Nilofar Jamalدخت از تبار آزادگان ام
در بند کشیدن ام را نتوانم دید
آهوی سرمست باختری ام
در هم شکسته شدن ام را نتوانمدید -
[I am a distant, silent city in the land of pain]
By Sadia Zahinمن شهر دور، ساکت ، در سرزمینِ دردم
یخ بسته دست و پایم، چندیست سردِ سردم
فرزند دوستی ها، زایندهی محبت -
[The city became empty]
By Fatima Ahmadiخالی شده یک شهر ... دو چندان که نباید
راهی شدهام سمت خیابان که نباید
رویای من و صورت خندان پدر را -
[I am a woman, a tulip growing from the fire]
By Shekiba Ghafariمن یک زنم، یک لالهی روییده از آتش
حسی که بیرون میتراود از تنم خونیاست
در من مزار زخم خورده سر بر آورده
در شهر نوروز است، اما دامنم خونیاست -
[What a cruel world!]
By Tayyebe Gholamiعجب دنیای بی رحمی!
میان سینه ام کوهی ست از خاکستر که میسوزند در آن آرزوها
وطن بر باد رفت،پنهان شده آفتاب و ماهتابش پشت نقابی از سیاهی ها
فضا آکنده از سم و مصیبت های بی پایان -
[The sun packed its bags and moved.]
By Marzia Saadatآفتاب، کولهبارش را بست و کوچید.
همهمهای شد و گفتند سقوط کرده است.
برادرم خندید و گفت: "فصلتان به پایان رسید".
اندوه دلم چون خزان و زمستان به درازا کشید. نکند مجبور شوم، تن به مردی که نمیخواهم بدهم. -
My abandoned country Afghanistan
By AnonymousYou know that every handful of dirt
Full of gold, full of strength
Unless I regret it
Who violated your rights -
[Like people who have fallen everywhere after the war]
By Masoma Mahshidمثل آدمها که هر سو بعد جنگ افتاده است
دست زخمی، چشم کور و پای لنگ افتاده است
آه مادر ! کشورت هم عین فرزندان تو -
Women in cages
By Sodaba Mowahediزنان در قفس
قفسی است که از چهار سو
با سیم خار دار محدود -
[When my laugh is not my choice]
By Zainab Adeebوقتی که نیست خندهی من، اختیار من
کی زندگی بیاید از این پس به کار من؟
تفسیر شادکادمی اگر هست جرم تن